13) ص22س8،9و10 : در اين سه سطر در حالي‌كه شيركو بوها را دوبه‌دو با هم مقايسه كرده وحكم به يكي‌بودنشان مي‌دهد، مترجم هر شش بو را با شامه‌ي قوي خود با هم مقايسه نموده و يكي مي‌پنداردشان. شايد هم كوشيده در مصرف فعل صرفه‌جويي كند و بجاي هرسه فعل متن از يك فعل استفاده نمايد ، غافل از اينكه كل اسكلت و متعاقباً معنا را قرباني كرده است.

 

14) در اكثر جاي‌ها شاعر بو  را مجسم كرده  و بدنبال آن تصاوير را پيش مي‌كشد و بنوعي به بوي آنها اصالت مي‌بخشد و به خود بو هويت مي‌دهد ، امّا مترجم بدون دقّت در اين ريزنگاريِ شاعر براحتي ترتيب‌ها را بهم ريخته، بطور نمونه:

متن:اكنون بوي صداي علي‌مردان را مي‌شنوي/حس‌مي‌كني

ترجمه:اكنون آواز علي‌مردان را مي‌بويي(ص24)

اگر دقّت شود، در متن، شناسنامه و اصالتِ صداي علي‌مردان را بويش يدك مي‌كشد، و صدا خود هنوز ناپيداست امّا بو در ترجمه مسئووليتي بعهده‌اش نهاده نشده است. نيز از اين دست است:

متن:اكنون بوي شب‌تاريك و دشت‌گرم و گل‌ليموي عشقي نورس به مشامت مي‌رسد

ترجمه: اكنون شب‌تاريك و دشت‌گرم و گل‌ليموي عشقي نورسيده را مي‌بويي(23)

 

15)در بعضي موارد ترديد مترجم از انتخاب معنا براي كلمات كاملاً هويداست، بطور نمونه واژه‌ي «جريوه» كه در كل ديوان بصورت يكدست و با همين املا و مفهوم بكار رفته، در ترجمه اشكال مختلف به‌خود مي‌گيرد؛ در ص6 «نور»، درص16 «سوسو» و بالاخره درص21 همان واژه‌ي كُردي را نوشته و از پاورقي كمك طلبيده است، در حاليكه كلمه‌اي معلوم‌الحال است و نه گنگ.

 

16)واژه‌ها وتركيبات حذف شده (بدون شرح)

صفحه

سطر

 واژه‌ها وتركيبات حذف شده

7

8

ماده عقاب

12

3

بي‌واسطه

12

8

از روي نور مي‌پريدي و از شب مهتابي سكندري مي‌خوردي

14

8

كُلهِ باغچه

17

4

فرصت فرارش ندادم

17

8

كهنه نمي‌شوم، من خويشتن...

17

13

بگذار فعلاً در آمدوشد باشد، آيد و رود

 

 

17) ترجمه‌هاي نادرست:

صفحه

سطر

متن

ترجمه

توضيح

6

14،15

بودند

يند(هستند)

ـ

8

8

بوي‌نامه‌رافراهم مي‌كني

بونامه‌رامي‌آرايي

معنا‌ي ديگر در مفهوم فال‌گرفتن هم از آن استنباط مي‌شود ، خاصّه كه صحبت از سفر است.

9

1

ماده عقابي‌بيوه

طفل بيوه‌زني

واژه‌ي ته‌وار هر دو معنا را مي‌رساند اما تركيب متن اينگونه است:ته‌واريكي‌بيوه‌ژن،اگر بصورت ته‌واري‌بيوه‌ژنيك مي‌بود معناي اخير مناسب‌تر بود.

9

10

آن آوازِبيوه

آواز آن بيوه‌زن

بيوه‌زني در ميان نيست!

13

12

آب كم‌عمق

گوداب

گوداب در اصل بمعناي دوشاب است، واگر اينجا به مفهوم آب‌گود بكاررفته در تضاد با معناي متن است.

14

8

دوانگشتِ‌اين عشقِ‌آشفته

دوانگشتِ‌آشفته‌ازعشق

ـ

16

1

دلتنگ‌شدن/پَكَرشدن

هبوط

هبوط=فرودآمدن

22

14

پَشنگ

پَر

ـ

23

9

گسترده‌شدن

درهم‌تنيدن

تقريباً دو مفهوم متضادند، ته‌نينه‌وه در زبان كُردي با تنيدن در زبان فارسي همآوايند امّا ربطي بهم ندارند.

12

6

دو‌چراغ سبز

دو‌چراغ‌كم‌سو

همين واژه در سطر 12 (كوتاه) معنا شده است

16

آخر

كپري‌ويران

كپري ژوليده

ـ

17

2

گُدار

رودخانه

گُدار تنها حدودي كم‌عمق از رودخانه است كه مي‌توان از آنجا عرض رود را طي‌كرد، و در مثل است: نبايد بي‌گُدار به آب زد.

17

3

افق،كناره

سايه

ـ

18

3

مي‌رانم

زير و زبر مي‌كنم

ـ

18

6

مَم

زين

ـ

18

9

مي‌خواني

مي‌خوانم

ـ

19

3

همراه شهاب

چون شهاب

ـ

20

2

احوالپرسي

گپ

ـ

20

6

قاطي شدن

بهم‌شدن

بيگمان از بهم‌زدن اقتباس شده امّا كاملاً نادرست است.

20

7

صاعقه/آذرخش/رعدوبرق

جرقه

ـ

20

8

زدن

باريدن

فعلِ صاعقه است ولي مترجم آنرا به باران قرض داده است.

20

آخر

تفتيدن

درهم‌لوليدن

(قرچان) هرچند معادلي دقيق در زبان فارسي ندارد امّا درهم‌لوليدن دقيقاً نادرست است.

21

2

بود

است

ـ

21

4

خس‌وخاشاك

شاخك‌ها

ـ

21

آخر

به‌چه‌بازمي‌نگري(به‌قفا نگريستن)

به چه مي‌انديشي

همين جمله در ص22س4 بصورت: (چه به خاطر مي‌آوري) معنا شده است.

 

 

ـ در انتها، بيگمانم كه آقاي «محمدرئوف ‌مرادي» به قصد آشفتن شعر شيركو  آهنگِ ترجمه‌ي اين كتاب نكرده‌اند امّا از آنجا كه شاعري شناخته شده چون سيدعلي‌صالحي به اعتماد ايشان به بازسرايي اشعار شيركو پرداخته است، مسئووليتي سنگين ـ‌خواسته يا ناخواسته‌ـ بر ايشان سايه انداخته و لازم است در تصميمات خود يا در تلاشهاي خود تجديد نظر نمايند.

 

                                                                                                    ك.ج‌ـ‌هه‌لوه‌دا 20/7/1378

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*يافتم،يافتم.. : گويند پادشاه‌وقت، وزني معلوم طلا را به زرگري سپرده بود كه تاجي بَهر او بسازد. هنگامْ كه تاج آماده شد، پادشاه را وسوسه در دل افتاد صحت‌وسقمِ بكارگيريِ تمام طلا را در ساختِ تاج معلوم‌گرداند. جمله علما از حلّ مسئله بازماندند. ارشميدس(287ـ212ق.م) را شبانه‌روز انديشه‌ي حلّ آن به خود وانمي‌گذاشت. وقتي  تشتي/حوضي از آب انباشته و به قصدِ حمام در آن نشست، آب بالا آمده و مقداري از آن سرريز شد؛ جرقه‌اي در ذهن ارشميدس زد؛ او راه‌حل را يافته‌بود. گويند چنان ذوق‌زده شد كه لخت و عريان  به جانب قصر پادشاه دويدن آغازيد و در كوي و برزن ِ شهر سيراكوز  فريادمي‌‍زد: اِوركا،اِوركا...